تجربه مهاجرت به هیچ عنوان مسئله ای جدید نیست. برای مثال می توان به مهاجرتِ آفریقایی ها و یهودیان در طول تاریخ اشاره کرد. ولی بحث مهاجرت در نظریه و نقد ادبی موضوع روز به حساب می آید. امروزه مهاجر به کسی گفته می شود که یک گونه آوارگی هستی شناختی را تجربه می کند. در اصطلاح تئوری و نظریه ادبی از مهاجرت تحت عنوان دیاسپورا[1] یاد می شود. دیاسپورا به معنی انتشار و پراکندگی است و اصطلاح آن از کتاب تورات می آید که در آنجا خداوند یهودیان را مورد لعن و عذاب قرار می دهد و به آنها می گوید «در سراسر زمین پراکنده شوید». نظریه دیاسپورا به موضوعاتی چون چیستی مهاجرت، ارتباط و مناسبات بین مهاجران و دیگر افراد، نقش مهاجران بر پیدایش و شکل گیری هنر، مهاجرت مکانی و زمانی، بازتعریف هویت مهاجران، نقش زبان در مهاجرت، و نقش مهم ترجمه در مهاجرت می پردازد.

مهاجر شخصی است که با نظم نمادینی (نظام نشانه ای) که در آن حضور دارد در تنش قرار می گیرد. در سرزمین مادری، قبل از مهاجرت، برای مهاجر یک گسست ایجاد می شود که پروسه بیگانگی[2] نامیده می شود. به عبارتی دیگر، مهاجرت و پروسه پیش از آن یک تجربه برزخی[3] یا آستانه ای است. مهاجرت در دهه های اخیر رشد چشمگیری داشته است که از عوامل این ازدیاد مهاجرت می توان به تسریع حمل و نقل و همچنین کاپیتالیسم (نیاز به نیروی کار) اشاره کرد. تجربه مهاجرت امری متکثر و وابسته به متغیرهای بسیاری است. برای مثال دلایل مهاجرت می تواند عواملی من جمله منافع مالی، فرار از وضع موجود، توسعه طلبی، جنگ، قحطی، و استعمار یک ملّت باشد. بنابراین مهاجرت می تواند اختیاری یا اجباری (تبعید[4]) باشد.

میشرا[5] اعتقاد دارد که پدیده مهاجرت به همراه مقاومت، رنج، و در نهایت سازگاری است. از دیدگاه رابین کوهن[6] مهاجرت به اختصار دارای ویژگی های زیر است:

 

الف) پراکندگی از سرزمین مادری به محدوده ای خارج و اغلب به همراه روان زخم (تروما[7]).

ب) بسط سرزمین مادری برای یافتن شغل، تجارت، و یا امیال استعماری.

پ) خاطره یا استعاره جمعی در مورد سرزمین مادری.

ت) آرمانی کردن وطن اجدادی و تعهد جمعی برای نگهداری، بازسازی، امنیت، خلق، و حتی دوباره سازی آن.

ث) شکل گیری حرکت بازگشت به همراه پذیرش همگانی آن.

ج) یک آگاهی گروهی یا قومی که در طول زمان درازی حفظ شده و بر اساس خاص بودن یک تاریخ مشترک و یا اعتقاد به سرنوشت شکل گرفته.

چ) رابطه چالش برانگیز با جامعه میزبان به دلیل پذیرفته نشدن (احساس ناامنی).

ح) احساس همدلی و همبستگی با اعضای هموطن در سرزمین میزبان.

خ) امکان زندگی ویژه خلاق و غنی در کشور میزبان با پذیرش تکثرگرایی.

 

در ذهن و روان مهاجر، سرزمین مادری تبدیل به یک قاب عکس می شود. به عبارتی دیگر مهاجر یک رابطه خیالی را با سرزمین مادری شکل می دهد که به مرور زمان این تصویر ثابت تر می شود زیرا دیگر تجربه زیستی در سرزمین مادری وجود ندارد.

 

 

هومی بابا[8] دیگر منتقدی است که در نظریه مهاجرت به اهمیت ارتباط بین مهاجرت و ترجمه اشاره می کند و آن را مورد بررسی دقیق قرار می دهد. به اعتقاد بابا تجربه مهاجرت به عنوان یک تجربه پسااستعماری، تجربه ای «ترجمانی»[9] است زیرا مهاجر مرتب در حال ترجمه بین دو دنیا است. ترجمه تنها ترجمه زبانی یا متنی نیست بلکه ترجمه بین دو نظام نشانه ای (نمادین) نیز هست. به بیانی روشن، جایگاه مهاجر در تنش بین دو نظام نشانه ای است. مهاجر در حرکتی پاندولی شکل، مرتباً از سرزمین میزبان به سوی سرزمین مادری حرکت می کند و مجدداً به سرزمین میزبان باز می گردد. مهاجر بازنوشته نظامهای نشانه ای سرزمین مادری و سرزمین میزبان است، مهاجر تبدیل به هویتی می شود که خود تبدیل به یک متن ترجمه شده است. اما به اعتقاد بابا این ترجمه هیچگاه کامل و بی کم و کاست نیست، عمل ترجمه دارای نقصان همیشگی است، به این معنی که هیچ چیز یا هیچ کلمه ای معادل هیچ چیز یا هیچ کلمه دیگری نیست. مهاجر هم مترجم ناموفقی است و هم خود یک متن ترجمه شده ناقص است. به اعتقاد وی متن ترجمه شده همیشه ردپای متن اصلی یا متون دیگر را در خود دارد، ترجمه همیشه در موقعیت آستانه ای قرار دارد. و در اینجاست که بابا نتیجه می گیرد که هویت مترجم یک هویت دورگه است. ترجمه آشنا کردن امر ناآشناست. بنابراین به اعتقاد بابا ترجمه گریز ناپذیر و تنها چیزی است که در اختیار داریم، و به عبارتی دیگر ترجمه معادل و هم معنی «ادراک» می شود. بدین ترتیب ترجمه امری خلاقانه است که با زایش (ورود دیگری به متن) همراه می شود.

 

منبع: دکتر امیر علی نجومیان. دوره آموزشی «نظریه مهاجرت». شهر کتاب مرکزی، زمستان 1391.



[1] Diaspora Theory

[2] Alienation

[3] Liminal

[4] Exile

[5] Mishra

[6] Robin Cohen

[7] Trauma

[8] Homi K. Bhabha

[9] Translational