پند لقمان حکیم به فرزند

دو چیز را فراموش نکن: 1- خدا، 2- مرگ

 

دو چیز را همیشه فراموش کن: 1- به کسی که خوبی کردی، 2- کسی که به تو بدی کرد

 

و اما چهار کلام دیگر:

1-    به مجلسی وارد شدی زبان نگه دار

2-    به سفره ای وارد شدی شکم نگه دار

3-    به خانه ای وارد شدی چشم نگه دار

4-    به نماز استادی دل نگه دار

 

نظریات روان کاوانه فروید و لاکان در فیلم «روانی» آلفرد هیچکاک - سید شهاب الدین ساداتی

نظریات روان کاوانه فروید و لاکان در فیلم «روانی» آلفرد هیچکاک

سید شهاب الدین ساداتی

کلید واژه ها:

1) نهاد (id)

2) خود یا عقلانیت (ego)

3) ابرمن یا فراخود (superego)

4) عقده ی اودیپ (Oedipus complex )

5) مرحله ی آیینه (mirror stage)

6) امر تصویری (imaginary order)

7) امر نمادین (symbolic order)

8) امر واقع (real order)

9) دیگری (the other)

 

چکیده:

نقد روان شناختی، خواننده را با لایه های زیرین متن روبرو می کند به گونه ای که به درکی عمیق از متن و شخصیت ها می رسد. نخستین کسی که به طور جدّی به روان کاوی و معالجه بیماران از طریق شناخت روان آن ها پرداخت کسی نبود جز پدر روان شناسی مدرن، زیگموند فروید. نظریات فروید به طور همه گیری سینما و ادبیات قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد که می توان به فیلم «روانی» اثر آلفرد هیچکاک به عنوان نمونه اشاره کرد. نظریات فروید کماکان در روان کاوی مطرح است و همچنین باعث درک بهتر ما از دنیای درونی شخصیت های داستانی و سینمایی می شود. ژاک لاکان روان کاو فرانسوی در دهه های 60 و 70 میلادی به بازبینی و بازخوانی نظریات فروید پرداخت و آن ها را با نظریات زبان شناسی فردیناند دوسوسور ترکیب کرد. نظریات لاکان تاثیر به سزایی در پست مدرنیسم نیز داشته است امّا چیزی که در اینجا مهم است این است که تئوری های او علاوه بر مطرح کردن مسائل جدید در علم روان شناسی و روان کاوی اهمیت نظریات فروید را نیز نمایان تر ساخت. امروزه نظرات این دو دانشمند بزرگ قرن بیستم نقش مهمی در نقد ادبی معاصر و نقد و بررسی آثار ادبی و سینمایی از بعد روان شناختی دارد. مقاله حاضر تلاشی برای پی جویی نظریات روان کاوانه زیگموند فروید و ژاک لاکان در فیلم «روانی» اثر آلفرد هیچکاک است.

 

مقدمه:

سرآلفرد جوزف هیچکاکSir Alfred Joseph Hitchcock) ) متولد لندن در 13 آگوست ۱۸۹۹ میلادی و درگذشت لس آنجلس در 29 آپریل ۱۹۸۰ می باشد. هیچکاک کارگردانی انگلیسی بود که فعالیت عمده‌اش در آمریکا صورت گرفت. او بیشتر در زمینه فیلم‌های معمایی و دلهره‌آور فعالیت داشت. او که در آلمان تحت تأثیر سبک اکپرسیونیسم قرار گرفته بود در انگلیس آغاز به کارگردانی نمود و از سال ۱۹۳۹ در آمریکا به فعالیت پرداخت. هیچکاک طی شش دهه در ساخت بیش از پنجاه فیلم شرکت داشت (از فیلم‌های صامت تا فیلم‌های تکنی‌کالر) و تا امروز به عنوان یکی از سرشناس ترین و محبوب ترین کارگردانان فیلم‌های سینمایی شناخته می‌شود. یکی از ویژگی های بارز فیلم های آلفرد هیچکاک این است که خود او در همه‌ی فیلم هایش در یک صحنه، حتی بسیار کوتاه به عنوان بازیگر حضور دارد. از فیلم های معروف او می توان به سرگیجه، پنجره عقبی، شمال از شمال غربی، روانی، نتریوس، ربکا و پرندگان اشاره کرد. آلفرد هیچکاک درباره فیلم‌های ترسناکی که ساخته می‌گوید: من به مانند یک فیلسوف به مردم همان چیزی را می‌دهم که می‌خواهند.

     فیلم «روانی» که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد داستانش خلاصه بدین شرح است: «ماریون کرین» به امید آسان شدن مسائل ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) مقداری پول (حدود 40 هزار دلار) از کارفرمایش می دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن» (پرکینز) آنجا را اداره می کند، به استراحت می پردازد. «نورمن» به «ماریون کرین» می گوید که همراه مادرش که از لحاظ روانی نامتعادل می باشد در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که، «ماریون» از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و در زیر دوش – در ظاهر به دست مادر «نورمن» – به قتل می رسد. «نورمن» آثار جرم را پاک می کند و جسد «ماریون» و اتومبیلش را در باتلاق می اندازد. در ادامه «سام» به همراه خواهر ماریون «لی لا» (مایلز) و یک بازرس بیمه به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوی «ماریون» می آیند. «آربوگاست» که به «نورمن» مضنون شده، به قتل می رسد. «لی لا» و «سام» درمی یابند که مادر «نورمن» هشت سال پیش درگذشته است، بنابراین به هتل می روند. در درگیری نهایی با «نورمن» مشخص می شود که او انسانی دوشخصیتی، مبتلا به بیماری روانی و عامل تمام جنایت ها بوده است.

 

     با وجود گذشت پنج دهه از ساخت فیلم «روانی» (Psycho) هنوز این اثر جاودان استاد مسلّم فیلم سازی آلفرد هیچکاک تازه گی خود را حفظ کرده است و هنوز از دیدگاه های متفاوت مورد مطالعه قرار می گیرد. فيلم رواني يكي از برترين آثار هیچکاک است. فيلمي به تمام معني هيچكاكي و بر گرفته شده از يك موضوع كاملا هيچكاكي. فیلم با چند دیالوگ شروع می شود امّا با صحنه كوبنده ای دنبال (قتل شخصیت ماریون که هنر پیشه ای مشهور به اسم جانت لی در فیلم هنرنمایی می کند) مي شود و تماشاچي را خلع سلاح مي كند و به دنياي زيبا و لبريز از توهم هيچكاك مي برد. با به کار گیری روش های نوین در نقد و بررسی این فیلم می توان به معانی تازه تری دست یافت. از جمله این روش ها، نقد روان کاوی ژاک لاکان است. امّا برای درک بهتر تئوری های روان کاوی لاکان ناگزیریم که در ابتدا تئوری های فروید را تعریف کنیم و فیلم «روانی» را هم از این دیدگاه مورد بررسی قرار دهیم.    

 

نظریات روان کاوانه زیگموند فروید:

 

نقد ادبی روان کاوانه ماهیت و ارزش خود را بیشتر مدیون زیگموند فروید است. نظریات فروید حداقل پنجاه سال بر تفکر اروپا مسلط بوده است. زیگموند فروید زادهٔ شهر پریبور در جمهوری چک کنونی و امپراتوری اتریش پیشین است. پدرش به دلیل مشکلات مالی ابتدا به لایپزیگ و سپس به وین مهاجرت کرد. فروید به یکی از بهترین دبیرستان‌های وین رفت و تحصیلات خود را با درجه ممتاز به پایان رساند. در ابتدا قصد داشت حقوق بخواند ولی به دانشکده پزشکی دانشگاه وین رفت. پایان نامه ی  دکتری فروید درباره نخاع ماهیان بود. پس از پایان تحصیلات به پاریس رفت و در بیمارستان سال‌پتریه با ژان مارتن شارکو که بزرگترین روان‌پزشک زمان به شمار می‌رفت مشغول به کار شد. شارکو برای درمان هیستری از هیپنوتیزم استفاده می‌کرد. فروید سپس به وین بازگشت و مطبی باز کرد و به درمان بیماران روانی با استفاده از هیپنوتیزم پرداخت. فروید بعدها تصمیم گرفت به جای هیپنوتیزم تداعی آزاد و تحلیل رویاها را برای تشخیص و درمان بیماران روانی به کار گیرد. فروید سعی می کرد که ناهنجاری های روانی را توضیح دهد و همچنین می گفت که این ناهنجاری ها تصادفی نیستند. فروید همچنین اعتقاد داشت که همه ی انسان ها دچار ناهنجاری های رفتاری هستند. او بیماران را ترغیب می‌کرد که درباره بیماری خود و خاطرات زندگی خود سخن بگویند. بسیاری از آنان با سخن گفتن و یادآوری خاطرات تلخ گذشته، به ویژه دوران کودکی، بهتر می‌شدند. یکی از بیماران او نام «سخن‌درمانی» را بر این شیوه گذاشت. او در سال ۱۹۳۹ به دلیل ابتلا به سرطان فک درگذشت.

     فروید ساخت واژگان را برای اتفاقات درون ذهن ما ممکن می سازد. فروید همچنین نظریات روان کاوانه خویش را در مورد آفرینش اثر هنری نیز بیان می دارد واین نظریات تمامی مکاتب مدرنیستی را تحت تاثیر قرار می دهند. فروید اعتقاد داشت روان انسان از دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تشکیل شده است که بخش اعظم آن (در حدود 8/7) ناخودآگاه است. برای توضیح این مطلب فروید مثال کوه یخی را عنوان می کند که آن قسمت اعظم زیر آب همان ناخودآگاه است و بخش کوچک بیرون از آب خودآگاه است. او می گوید واقعیت آن چیزی است که ما نمی بینیم (چیزی که اصل است از دیده پنهان مانده است). فروید اعتقاد داشت که ناخودآگاه مجموعه ای از آرزوها، اشتیاق ها، امیدها و ترس های سرکوب شده است. به عبارتی دیگر مسائلی که توسط جامعه، قانون، نظام آموزشی، مذهب، و اطرافیان منع می شوند هیچ کدام از بین نمی روند بلکه در ناخودآگاه انبار می شوند.

     فروید همچنین سه بخش مجزا را برای ذهن و روان و حدفاصل با دنیای بیرون توصیف می کند:

 

1)   نهاد (id): بخش غریزی و لذت جو و ضد عقلانی در روان انسان است (بخش حیوانی درون روان انسان). این بخش روان منشاء نیروی جنسی (libido) است و انبار سرخوردگی ها است. به اعتقاد فروید نیروی محرک رفتارهای انسانی، نیروی جنسی است. اگر این بخش بیش از حد فعّال شود و از سوی «خود» و یا «ابرخود» کنترل نشود، شخص مبتلا به نوعی بیماری روانی می شود و به فردی بوالهوس و بی بند و بار در جامعه بدل می گردد.

2)   خود (ego): بخش عقلانی روان (راهنمای عقلانی) انسان است. این بخش از روان انسان کنترل و نه سرکوب «نهاد» را عهده دار است و حد فاصل دنیای درون و دنیای برون می باشد. این بخش نقش تعادل را در روان انسان ایفا می کند. سلامتی روان هنگامی اتفاق می افتد که بخش «خود» بتواند به شکل سازنده تقاضاهای بخش های «نهاد» و «ابرخود» را بپذیرد و آن ها را به صورت تعادلی تغییر شکل دهد. بدین صورت بخش «خود» روان انسان را از خطر دور می کند.

3)   ابرمن و یا ابرخود (superego): فروید این بخش روان را وجدانیات نام گذاری می کند و کار آن را سرکوب تقاضاهای بخش نهاد می داند. این سرکوب ها به عقیده ی فروید از بین نمی روند و در دنیای درون روان انسان نهادینه می شوند. این بخش از بدو تولد وجود ندارد و پس از تولد با سرکوب های جامعه و عواملی دیگر است که شکل می گیرد. همچنین اگر این بخش از روان بیش از حد فعّال شود فرد دچار نوعی بیماری روانی می شود، به عبارت دیگر احساس گناه پیدا می کند.

 

     حال با توجه به این مقدمات درباره ی تئوری های فروید در علم روان کاوی بد نیست نظریات او در نقد ادبی روان شناختی را به صورت گزاره های زیر مورد مطالعه قرار دهیم و به بررسی جایگاه نظریات فروید در ادبیات و نقد ادبی وهمچنین در حوزه های مربوط همانند سینما بپردازیم. به عبارتی دیگر یک منتقد آثار ادبی و یا آثار سینمایی برای نقد و بررسی اثر هنری مورد نظرش با توجه به دیدگاه های فروید باید به گزاره های زیر توجه داشته باشد و به دنبال پی جویی این گزاره ها در روان نویسنده، شخیت ها و خواننده باشد: 

 

1)   فروید اعتقاد دارد شکل گیری روان یک انسان هم عرض و یا نظیر رشد جسمی و رشد بدن اوست. او همچنین سه مرحله ی «دهانی» (oral)، «مقعدی» (anal)، و «تناسلی» (genital) را برای شکل گیری روان انسان تعریف می کند و برخی از بیماری های روانی را حاصل عدم تکامل و شکل گیری صحیح یکی از این مراحل می داند. برای مثال بیان می کند که یک شخص معتاد به دخانیات ممکن است در مرحله ی دهانی خود مشکل داشته است که ممکن است مربوط به دوره شیرخوارگی او بوده (رشد دهانی برای این شخص به شکل درست صورت نگرفته است ).

2)      هدف از نقد روان شناختی تحلیل یا روان کاوی نویسنده، شخصیت های داستانی و همچنین خود خواننده است.

3)   فردی که اثری هنری را می نویسد یا می سازد و همچنین شخصی که آن را می خواند، همه این پروسه ها فرایندی درمانی هستند (پروسه نوشتن و خواندن آثار ادبی یک فرایند درمان روانی است). به عبارتی دیگر در نوشتن و خواندن و همچنین تماشای یک فیلم به دنبال آمال و آرزوهایی هستیم که به آن ها دست نیافته ایم. این فرایند را فروید مرحله اجرای آرزوها (wish fulfillment) نام گذاری می کند.

4)   آن بخشی از وجود فرد که به آن آگاه است (خودآگاه)، قسمت اندکی از وجود اوست. بیش از هشتاد درصد از اعمال و رفتارهای هر شخص به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد و لحظه درمان لحظه ای است که شخص از ناخودآگاه خویش آگاهی پیدا کند.

5)      تمام رفتارهای انسانی به تحریک میل جنسی (libido) صورت می گیرد.

6)   زبان ناخودآگاه انسان در دو حوزه خود را آشکار می کند: الف) خواب و ب) هنر. از منظر فروید هنر و رویا (خواب) شبیه یکدیگر عمل می کنند زیرا هر دو برای روایت کردن روان انسان از نماد استفاده می کنند. فروید اعتقاد دارد که آرزوها، سرکوب ها و ترس ها از بین نمی روند بلکه به صورت نمادین در خواب و هنر ارضا می شوند (هر گونه ترس و اشتیاق که سرکوب شود از بین نمی رود و سپس به شکلی دیگر فوران می کند). فروید همچنین اعلام می کند که چیزی که به صورت نمادین مشاهده می شود یک مفهوم ظاهری (manifest content) دارد و یک مفهوم نهفته (latent content) دارد که برای رسیدن به مفهوم نهفته باید نماد و معانی احتمالی مرتبط با آن تفسیر و بررسی شوند.

7)   فروید اعلام می کند که ناخودآگاه منطق های عجیبی برای بیان خویش دارد که با زبان ما به طور کلّی متفاوت است. فروید برای توضیح این مطلب دو اصطلاح را تعریف می کند: الف) فشردگی، هنگامی روی می دهد که وقتی چند شی و یا حس مثل ترس، آرزو، و خاطره خودشان را در یک چیز دیگر نشان دهند. ب) جا به جایی، وقتی که شی و یا حسی مثل خاطره، ترس و آرزو به حس و یا چیزی دیگر تبدیل می شود.

8)   فروید همچنین دو عقده به نام های عقده ی اودیپ (Oedipus complex) در پسران و عقده ی الکترا در دختران (Electra complex) را تعریف می کند. او معتقد است که پسر در حدود سن پنج سالگی (بین سه تا شش سالگی) به تفاوت جنسی خویش با مادرش پی می برد و عاشق مادرش می شود و چون پدر را رقیبی سرسخت می بیند که نمی تواند او را از بین ببرد، در او عقده اودیپ شکل می گیرد. در دختر نیز وضعیت مشابه است. دختر در حدود سن پنج سالگی عاشق پدرش می شود و چون نمی تواند مادر را به عنوان رقیبی قوی کنار بزند عقده الکترا در او شکل می گیرد. کودک پسر و یا دختر وقتی که بزرگتر می شود رشدی کامل و طبیعی در او صورت می گیرد که تصمیم می گیرد در بزرگسالی با جنس مخالف خویش ازدواج کند و اگر این رشد مسیر طبیعی را طی نکند واضح است که انحرافات جنسی و مشکلات روانی در او بوجود می آید.

 

نظریات روان کاوانه ژاک لاکان:

 

ژاک لاکان روان کاو و روان پزشک فرانسوی متولد 13 آپریل 1901 است که کمک های شایانی به پیشرفت روان کاوی، فلسفه و نظریه ادبی کرده است. لاکان از سال 1953 تا 1981 میلادی سخنرانی های سالانه در پاریس برگذار می کرده است که تاثیرات بسزایی بر این علوم در فرانسه و جهان داشته است. او بسیار فعال و پرکار بوده است و اکثر متون درباره لاکان نیز از همین سمینارهای فراوان او شکل گرفته اند. وی تاثیرگذارترین دانشمند فرانسوی در دهه های 60 و 70 میلادی به شمار می رود که بیشترین تاثیرات را در حوزه فلسفه پساساختگرایی داشته است. کار بِینارشته ای لاکان در زمینه مطالعاتی است که بر روی نظریات فروید داشته است. با بازخوانی تئوری های فروید، لاکان به توضیح اصطلاحاتی از جمله ناخودآگاه، خود، تعیین هویت و زبان به عنوان درکی هویتی پرداخته است. این مطالعات بینارشته ای ژاک لاکان بر روی نظریات روان شناسانه زیگموند فروید کمک شایانی به شکل گیری نظریات نقّادانه، مطالعات ادبی، فلسفه فرانسه در قرن بیستم و روان کاوی بالینی کرده است. به بیانی روشن ترکار مهمی که لاکان انجام می دهد ترکیب نظریات روان کاوی فروید با تئوری های ساختگرایی، خصوصاً فردیناند دو سوسور، است. به زبانی ساده لاکان بر خلاف فروید اعلام می کند که روان انسان نیز همانند زبان دارای ساختار است. ژاک لاکان در 9 سپتامبر 1981 در پاریس از دنیا رفت. فهم مطالب بیان شده توسط ژاک لاکان بسیار دشوار است، زیرا لاکان در بین فلاسفه و منتقدین معاصر جهان دشوار ترین شکل بیان را دارد. به همین جهت در برخی از موارد لاکان متهم به این شده است که فردی شارلاتان است!

     لاکان نیز همانند فروید برای روان انسان دوره تکامل روانی و حرکتی نسبتا مشابه را در نظر می گیرد. فروید بیشتر بر جنبه های منفی ذهن و روان تکیه داشته است و آن را همانند دیگی جوشان فاقد نظم می دانسته است. اما در عوض لاکان سعی در توصیف ساختار ذهن دارد. به عبارتی دیگر لاکان معتقد است که روان انسان همانند زبان دارای نظم و ساختار می باشد. در اوایل قرن بیستم اعتقادی پدید آمد که بر اساس آن بیان می کردند که زبان فکر و ذهن را کنترل می کند، لاکان از آن ها یک قدم فراتر می رود و اعلام می کند که ناخودآگاه نیز تحت تاثیر زبان است وهمانند آن ساختاری نظام مند دارد. یکی دیگر از اشتباهات فروید برداشت های مردانه ی او از روان زنان است که از اطلاعات کم او از روان زنان ناشی می شده است. لاکان سعی در تعدیل این نظریات را داشت و بر همین اساس است که امروزه نوشته ها و نظریات روان کاوی لاکان در نقد ادبی در مقایسه با نظریات فروید از اهمیّت و ارزش بیشتری برخوردار هستند.

     لاکان معتقد است که روان انسان بر اساس یک الگوی سه گانه شکل می گیرد. توضیح این سه مرحله و موارد مربوط به آن ها نظریات عمده ژاک لاکان را در بر می گیرد:

      الف) امر تصویری (Imaginary Order): کودکی که به دنیا می آید تا سن شش ماهگی خود را در وحدت با مادر می داند و تفاوتی میان بدن خویش و بدن مادر قائل نیست. سپس بین شش تا هیجده ماهگی اولین مرحله جدایی از مادر اتفاق می افتد. در این سن کودک تصویر خویش را در آینه می بیند (ممکن است تنها آیینه نباشد و به جای آن به طور مثال سایه اش و یا انعکاسش در شی دیگر باشد). این نخستین مرحله جدایی یک گذر است که لاکان آن را مرحله ی آیینه (mirror stage) می نامد. دومین نشانه جدایی از مادر اصطلاح «شی کوچک» (object petit a) است که لاکان آن را بدین گونه توضیح می دهد: کودک در این مرحله متوجه می شود که می تواند از بدن خود ادرار و مدفوع را به عنوان اشیا کوچک خارج کند. این اشیا کوچک نماد چیزهایی می شوند که تا ابد برای او فقدان می مانند. کودک در این مرحله همچنین قادر است که صدای خودش را از صدای مادرش تشخیص دهد و مجزا بودن جسم خویش از مادر برای او ایجاد یک فقدان می کند که مقدمه فقدانی ابدی در اوست. به بیانی دیگر کودک با نگاه کردن به یک سری تصاویر و اشیا دنیای اطرافش را درک می کند. در این دوره حسرت برای بازگشت به دوره قبل از شش ماهگی پدید می آید. در این دوره که دوره ای پیش زبانی است، مادر حکمران اصلی است.

     ب) امر نمادین (Symbolic Order): در این مرحله پدر به جای مادر بر مسند قدرت می نشیند. در این مرحله کودک زبان را می آموزد و از طریق زبان منطق پدر را یاد می گیرد. لاکان در این مرحله مطالعات روان شناختی خویش را تحت تاثیر زبان شناسی ساختارگرایان و به ویژه فردیناند دوسوسور دنبال می کند و این گونه عنوان می کند که ناخودآگاه همانند زبان ساختار منظم دارد. در این مرحله کودک جدایی را به شکل نمادین یاد می گیرد. لاکان بر عقده ی اودیپِ فروید اتکا می کند، بر آن بسیار تاکید می کند، و سعی در بازبینی آن به کمک علم زبان شناسی را دارد. لاکان اعلام می کند در این مرحله کودک از طریق دیگری به تفاوت جنسی مذکر و مونث پی می برد و از لحاظ اجتماعی (gender) در دوره ی نمادین کودک یاد می گیرد که کدام یک از این دو را اخذ کند (تعریف لاکان از اخذ جنسیت در اینجا بیولوژیک نیست. منظور او جنسیت اجتماعی است که از طرف زبان و اجتماع بر هر شخصی تحمیل می شود). به گفته لاکان جنسیت را پدر تعریف می کند که لاکان آن را قانون «نامِ پدر» (nom du père) نام گذاری می کند. پدر مسئول تحمیل هویت جنسی است. برای مثال دختر بچه یاد می گیرد که باید با عروسک بازی کند و خودش را برای اینکه مادر خوبی شود آماده کند و در مقابل پسربچه یاد می گیرد که با ماشین و تفنگ بازی کند و مثل دخترها نباید گریه کند چون او مرد است و یک مرد نباید گریه کند! پدر نماد قوانین و هنجارهاست و نقش مانع میان کودک و مادر را بازی می کند. به عبارتی دیگر این مرحله دومین مرحله دور شدن از مادر به حساب می آید.

     ج) امر واقع (Real Order): این مرحله موقعیتی است که همگی ما در آن قرار داریم. امر واقع یعنی وحدت با جهانی را که در آن زندگی می کنیم، میسّر نیست. این مرحله، دوره حسرتِ بازگشت به مادر است امّا این بازگشت هیچ گاه اتفاق نمی افتد و این مطلب همان تعریف امر واقع است. این دوره نماد تمام چیزهایی است که نمی توانیم به آن ها دسترسی پیدا کنیم. لاکان اعلام می کند در این مرحله که نماد جدایی ابدی ما از مادر است، از فقدان ابدی آگاه می شویم. لاکان همچنین اضافه می کند که دلیل اصلی اینکه نمی توانیم با جهان فیزیکی بیرون یکی شویم «زبان» است. او زبان را به عنوان یک مانع می داند که همیشه بین ما و جهان قرار دارد و همچنین زبان را به عنوان دیگری با حرف بزرگ (Other) نشان می دهند. این دوره، مرحله حسرتِ بازگشت به دوره ی نخست (امر تصویر یا دوره پیش زبانی) با انجام دادن کارهای نمادین مثل نقاشی، نوشتن، موسیقی و یا به طور کلی هنر است. لاکان اعتقاد دارد که هنر و ادبیات با برانگیختن یک سری احساسات ابزارهای قدرتمندی هستند که دوره ی تصویری را به ما یادآور می شوند، امّا در عین حال این یادآوری به طور موقت در ذهن ما تداعی می شود. به عقیده لاکان حتی عشق هم نمی تواند جای مادر را بگیرد، عشق و فقدان همیشه هراه یکدیگر می شوند، و هیچ گاه از طریق عشق نیز بازگشت به مادر صورت نمی گیرد. به بیانی دیگر معشوق نیز به طور موقت و مصنوعی جای مادر نشسته است.

     در ادامه می توان این گونه دنبال کرد که هدف یک منتقد ادبی برای بررسی و تفسیر یک اثر ادبی و یا هنری (سینمایی) با استفاده از نظریات ژاک لاکان باید توجه به گزاره های اساسی زیر باشد تا با تمرکز بر روی این گزاره های لاکانی بتواند اثر هنری را برای خواننده به نحو موثری روشن سازد:

 

1)      خود یا من (ego) هویتی گسسته و چند پاره دارد و یا به عبارتی وحدت و تمامیتی ندارد.

2)      ناخودآگاه ساختاری شبیه زبان دارد.

3)      زبان ناخودآگاه را شکل می دهد. مفهوم من (I) معنایی ساختاری دارد و بر اساس تفاوت با دیگری (other) شکل می گیرد.

4)      روان انسان بر اساس الگوهای سه گانه شکل می گیرد: الف) امر تصویری، ب) امر نمادین و ج) امر واقع.

5)   ادبیات و هنر قدرت ایجاد لذّت (jouissance)، وحشت، آرزو و هوس موقتی رادارد که می تواند همان برگشت موقتی به مادر و یا «امر تصویری» باشد.

6)   فرایند ساخت خود، مثل فرایند ساختن چیزی است که در جهان همزاد پنداری دارد. فرایند خیالی ساختن خود (self) به همراه همزاد پنداری با دیگری (other) در جهان است. به عبارتی ساده تر، خود از طریق همزاد پنداری با دیگری شکل می گیرد (تعریف خود با توجه به دیگری).

7)      امر نمادین دوره قبول تفاوت است. امر نمادین دوره پذیرش هویت جنسی و دوره غیاب مادر است.

8)      دانسته های ما محصول نادانسته های ماست. ما خود را بر اساس دیگری می شناسیم (من حاصل تفاوت با دیگری).

9)   هنگامی که در بزرگسالی (امر واقع) خود را با دیگری یکی بپنداریم، دوره امر تصویری را می خواهیم دوباره تجربه کنیم که به طور حتم بازگشت همیشگی، دست نیافتنی است. آرزوی بازگشت به اصل (بازگشت به مادر بدون واسطه) هیچ گاه صورت نمی گیرد که لاکان در یک کلمه آن را Desire (آرزو) می نامد.

 

نظریات روان کاوانه زیگموند فروید در فیلم «روانی»:

صحنه های فیلم «روانی» به گونه ای تنها درناخودآگاه شخصیت ها به حرکت در می آیند. فضای تاریک غالب بر فیلم به ویژه هتل تاریک و جاده متروکه به گونه ای ناخودآگاه نورمن بیتس و خانم ماریون کرین را نشان می دهد. درابتدا فضای بسیارتاریکی برهتل وخانه ی روانی، نورمن بیتس، حاکم است و با حرکت به سوی انتهای فیلم و روشن شدن مسئله گم شدن خانم کرین وبرملا شدن واقعیت فضای فیلم تاریکی خود را از دست می دهد و در پایان فیلم به روشنایی بدل می شود. در واقع حرکت فیلم از تاریکی به روشنایی (در جایی که معما برای بیننده حل می شود) و یا از ناخودآگاه به خودآگاه است. موسیقی متن فیلم عامل دیگری است که بر روان پریشی شخصیت ها به ویژه ماریون کرین و نورمن بیتس تاکید دارد.

     نکته واضح و روشن دیگر در جای جای فیلم درگیری خودهای از هم گسیخته یا همان «نهاد»، «خود» و «ابرمن» و یا «ابرخود» است. در ابتدای فیلم در گیر و دار این خود های از هم گسیخته در روان ماریون این «نهاد» است که در کشمکش درونی پیروز می شود زیرا او پول صاحب کار خویش را سرقت می کند و از شهر می گریزد. به عبارتی دیگر ماریون نمی تواند با عقلانیت و نیز با وجدانیت خویش «نهاد» و یا ذات خویش را کنترل کند (نمی تواند از دزدیدن پول منصرف شود). در طول مسیر و در حین رانندگی صداهایی می شنود که گویی سفری درونی در ذهن و روان ماریون صورت می گیرد (جریان سیّال ذهن).

     نورمن بیتس نیز در هتل نمی تواند تعادل عقلانی را برقرار کرده، تحت فرمان نهاد خویش عاشق مسافر غریبه (ماریون) می شود و سپس در یک عمل غیرعقلانی دیگر او را به قتل می رساند. در صحنه ای از فیلم که ماریون و صاحب هتل (بیتس) در حال گفتگو با یکدیگر هستند، ما به عنوان تماشاگر و یا به عبارتی خواننده متن می توانیم به آرزوها، احساسات، رویاها و اعمال آن ها به عنوان شخصیت های اصلی اثر پی ببریم. گویا هرکدام از آن ها به گونه ای ناخودآگاه به بیان آرزوها و رویاهای از دست رفته خودشان می پردازند و به شکلی روشن ذهن و روان آن ها برای ما آشکار می شود. در واقع هر دو شخصیت بیمارانی روانی هستند که هیچ کدام نتوانسته اند با عقلانیت خویش تعادل روانی را برقرار کنند.

     در هنگام غرق شدن خودرو، لحظه ای به نظر می رسد که خودرو به پایین نخواهد رفت و ما نیز به همراهی با نورمن در لحظه ای کوتاه نگران این وضعیت می شویم و این همان چیزی است که معروف به «تپق فرویدی» است. به عبارتی دیگر در اینجاست که روان ما نیز به عنوان خواننده اثر هنری برملا می شود. دیگر مطلب قابل تامل ساختمان هتل و محل زندگی نورمن بیتس است که ساختار روان و به ویژه ناخودآگاه را در ذهن انسان تداعی می کند. به بیانی روشن تر نورمن بیتس هنگامی که در خانه و از نظر موقعیت مکانی در بالا قرار دارد (نماد لایه های بالای روان انسانی نورمن) رفتاری نسبتا عقلانی دارد و در کشمکش بین عقلانیت، وجدانیات و ذات خویش، روان پریشان خود را به نمایش می گذارد. نورمن هنگامی که در موقعیت مکانی پایین تری (در هتل) قرار دارد مرتکب قتل می شود. ارتکاب قتل ها در طبقه ی زیرین جایگاه «نهاد» در ذهن را یادآور می شود که در پایین ترین و تاریک ترین نقطه ذهن و روان بشر قرار دارد. توجه به این ساختار و دکوراسیون ویژه در فیلم سبب می شود که بتوان به رابطه بین معنا و ساختار فیلم دقیق شد که تاثیری بسیار به یادماندنی در ذهن مخاطب می گذارد.

 

     نمادهای جنسی فرویدی در این فیلم خیلی بارز نیستند امّا به طور کلی می توان به تعدادی از آن ها اشاره کرد. هنگامی که نخستین بار خنده مادر را در صورت نورمن بیتس می بینیم، بیتز در کنار مرداب است که در آن هنگام اتومبیل را غرق می کند. شخصیت پنهان مادر در بیتس در کنار مرداب می تواند نماد زنانگی را به ما یاد آور شود. مثال دیگر چاقویی است که بیتز توسط آن افراد را به قتل می رساند. این ابزار قتل می تواند بنا به ویژگی های ظاهری اش نماد مردانگی و قدرت (اعمال زور) به حساب آید. آخرین مثال از این نمونه ها پرنده های تاکسیدرم شده هستند که بر دیوارها و سقف اتاق نورمن قرار گرفته اند. در نظریات فرویدی پرنده و پرواز کردن مربوط به تمایلات جنسی می شود. امّا مطلبی که در اینجا مهم است این پرندگان خشک شده به تمایلات سرخورده نورمن بیتس اشاره دارند چون که نورمن به غیر از مادر خویش از هیچ زن دیگری خوشش نیامده است و اولین زن پس از مادرش در فیلم که ماریون هست خیلی سریع توسط نیمه مادر نورمن بیتز کشته می شود. این نمادهای فرویدی باعث می شوند که به عمق ذهن و روان شخصیت ها نفوذ کنیم و همچنین معنای اثر را نیز عمیق تر دریابیم.

 

     به طور حتم بارزترین و تاثیرگذارترین جنبه فرویدی در اثر عقده اودیپ در نورمن بیتس است. بیتس از دوران کودکی به مادرش بسیار وابسته بوده است و پس از مرگ پدرش این وابستگی در او تشدید می شود. به محظ این که می خواهد جای پدرش را بگیرد، مادرش مجددا ازدواج می کند. بیتس ناپدری خویش را به عنوان رقیبی تازه در نظر می گیرد و سعی می کند که او را از سر راه بردارد. نورمن بیتس پس از ازدواج مادر وقتی جایی برای خود پیش او حس نمی کند، در اقدامی جنون آمیز دست به قتل مادر و ناپدری با هم می زند، هر دو را با سم می کشد. ولی به دلیل وابستگی شدید به مادرش جسد او را از قبر خارج کرده و نزد خویش نگه می دارد تا بلکه احساس گناهی را که دارد تسلّی بخشد. اثبات عقده اودیپ در شخصیت بیتز با تمرکز بر جملات او در گفتگویش با ماریون است که بارز می شود. برای مثال بیتز در این گفتگو می گوید: «بهترین دوست پسر مادرش است» و همچنین ادامه می دهد که: «مادرم به من احتیاج دارد». همچنین هنگامی که بیتز عاشق ماریون می شود مادرش که نیمه دوم اوست این را نمی پذیرد و دست به قتل ماریون می زند و عمق این عقده اودیپ را در ژرفای وجود نورمن بیتز آشکار می سازد.

     همان طور که دیدیم نقد و بررسی این فیلم و هر اثر هنری دیگر با توجه به نظریه های روان شناختی سبب می شود تا با لایه های زیرین آن آشنا شویم و به فهمی عمیق تر از آن دست پیدا کنیم. بررسی نظریات روان کاوانه فروید در فیلم «روانی» این مقدمه را فراهم می کند که حال به نقد و بررسی این فیلم از دیدگاه تئوری های ژاک لاکان بپردازیم. 

 

نظریات روان کاوانه ژاک لاکان در فیلم «روانی»:

فيلم رواني كه درباره‌ ناخودآگاه شخصيت‌ها خصوصاً نورمن بیتس است تلاش مي‌كند تا با عناصر مختلف به مسئله‌ی آرزوی يكي شدن با مادر و يا بازگشت به امر تصويری بپردازد. آرزویی که هیچ گاه به معنای تمام و کمال آن میسر نمی شود. اين «آرزو» از ابتداي ورود شخصيت نورمن بیتس به داستان به زبان تصوير كشيده مي‌شود. نورمن بیتس با نبش قبر کردن جسد مادرش و همچنین با تداعي خاطره‌ مادر كه به سمت و سوي يكي شدن با او پيش رفته است گويی زباني قابل انعطاف دارد كه صداي مادر را تقليد مي‌كند (صدای مادر که گویی جزی از وجود او شده است). در گفتویی با كارآگاه خصوصي و آقای کرین زباني ساختار نيافته دارد كه در هنگام صحبت كردن با آنها مدام مِن مِن مي‌كند و مكث‌ها و شيوه‌ی بيان او ديگران را نسبت به او مشكوك مي‌سازد. او در اتاق هتل در گفتگو با ماریون کرین هنگام صرف شام گويی با بيان جملاتي چون «بهترين دوست پسر مادرش است»، «پسر جانشين خوبی براي يك عاشق نيست» و ... ناخودآگاه خود را برملا مي‌سازد و عقده‌ اوديپ و آرزوی پيوستن به مادر در او نمايان مي‌شود که عمق فاجعه روان پریشی نورمن بیتس برای مخاطب اثر تکان دهنده خواهد بود.

 

     نورمن بیتس با زنده نگه داشتن خاطره‌ مادر از جمله تقليد صداي او، پوشيدن لباس‌های مادر و گفتگوهای مشاجره‌آميز با مادر گويی با او يكي شده است و به سوی امر تصويری بازگشته است. اما نورمن بیتس با بازگو كردن خاطرات خود و پیش از آن با ورود مردی به زندگي آنها گويی وارد مرحله‌ امر نمادين شده است که جدایی از مادر را به شکلی محسوس لمس کرده است و به اين مسئله پي برده است كه وجودی جدا از مادر دارد و با كشتن آنها سعي كرده است كه از اين واقعیت (قرار گرفتن در مرحله امر نمادین) فرار كند. او كه قبل از كشتن ماریون کرین دست به قتل دو دختر نيز زده است، هنگامي كه با آنها برخورد كرده است عاشق آنها شده و گويي اين دخترها جايگزينی برای مادر شده‌اند و در اين هنگام او به امر واقع وارشده است كه نماد از بين رفتن آرزوی بازگشت به امر تصويری است. او برای فرار از اين مرحله نيز مجدداً‌ دست به قتل دخترهای جوان می‌زند. این مطلب در مورد نورمن بیتس یادآور تعریف لاکان از عشق است که می گوید عشق نیز نمی تواند به طور کامل اتفاق بیفتد و بازگشت به مرحله امر تصویری با عاشق شدن نیز محال است و هیچ معشوقی نمی تواند جای مادر را برای نورمن بیتس بگیرد.

     در جای جای فيلم و توسط صحنه‌های مختلف از جمله گفتگو و مشاجره‌ی مادر و پسر، نشان دادن تصوير مادر و پسر در يك صحنه، پوشيدن لباس‌های مادر توسط نورمن بیتس، گفتگو با خانم ماریون کرین در اتاق هتل كه گويي زبان ناخودآگاه آنها به گفتگو با يكديگر مي‌نشيند، آرزوی بازگشت به مادر و امر تصويری متبلور می‌شود. شخصيت‌ها گويی از اين مسئله با خبرهستند و معتقد هستند كه «خودشان را در تله‌هايی گير انداخته‌اند» كه از بدو تولد همراه آنهاست. این تله همان تله زبان است که به طور ناخواسته و ناخودآگاه پس از مرحله امر تصویری (مرحله نمادین) در آن گیر افتاده اند، تله ای که در ابتدا حاکم آن قانون «نام پدر» وپس از آن زبان است. تله ای که حاصل آن جدایی ابدی از مادر و فقدانی همیشگی است که لاکان از آن به عنوان «آرزو» (desire) یاد می کند.

     با برملا شدن ماجرای قتل خانم ماریون کرین توسط هتل‌دار، نورمن بیتس، گويي فيلم به اين مسئله می‌پردازد كه يكی شدن با مادر و بازگشت به امر تصويری امری محال است و در فيلم با صحنه‌ی بيرون كشيدن اتومبیل از زير آب تمام می‌شود كه گويی سندی برای جدايی مادر و فرزند از يكديگر است (برملا شدن قتل ماریون و تمامی حقایق دیگر). هنگامی كه نورمن بیتس در اداره‌ پليس است، نجوای درون او را مي‌شنويم كه گويی در ناخودآگاه با ما در يكي شده است. اما هنگامی كه ديگری در فيلم برای او پيدا مي‌شود گويی توسط گفتگو با او به وسيله‌ واسطه‌ای به نام زبان (Other) كه بزرگ ‌ترين مانع برای او محسوب می‌شود، يكی شدن با مادر تنها برای او به شكلی كه می‌توان آن را آرزوی محال (desire) ناميد باقی ماند. می توان این گونه عنوان کرد که روان نورمن بیتس از چندین هویت گسسته و پاره پاره تشکیل شده است. هویت و ذهن نورمن بیتس به شکلی ناصحیح و روان پریش توسط همزاد پنداری های غلط شکل گرفته است. جایی برای دیگری در ذهن نورمن بیتس باقی نمانده است و به محض ورود آن ها به قلمروش سعی در کشتن و از بین بردن آن ها را دارد زیرا آن ها را مانعی برای یکی شدن با مادر می پندارد. نورمن بیتس نمی تواند به طور صحیح به دیگری نگریسته و توسط آن روان خویش را بسازد به خاطر اینکه به شکلی دیوانه وار به دنیای مادر پناه برده است که پایانی جز نابودی برای او نداشته است.

     در کنار مثال های بالا تکنیک های سینمایی که به استادی توسط آلفرد هیچکاک در این فیلم به کار گرفته شده اند ژرفای اثر را بیشتر کرده اند و با توجه به این تکنیک ها است که می توان به عمق مسائل روانی در این فیلم پی برد. نخستین تکنیک سینمایی در این فیلم که معنای فیلم (روان پریشی نورمن بیتس و برخی دیگر از شخصیت ها مثل ماریون کرین) را روشن می کند استفاده از خطوط سیاه و سفید در تیتراژ فیلم است. خطوط سیاه و سفید در هم و برهم و نامنظم در تیتراژ فیلم، این پیش زمینه را به تماشاگر فیلم می دهد که با شخصیت هایی با روان هایی پریشان مواجه خواهد شد. موسیقی این اثر نیز مثل صدای جیغ ویولون در صحنه های قتل (از مشهورترین و عجیب ترین صحنه های تاریخ سینمای جهان قتل ماریون در حمام است) و صحنه های هیجانی فیلم به روان پریشی شخصیت ها اشاره دارد. نورپردازی فیلم همچنین باعث می شود که درک خودآگاه و ناخودآگاه برای خواننده راحت تر شود.

 

منابع:

Abrams, M.H., and Geoffrey Galt Harpham. A Glossary of Literary  Terms. Boston: Thomson Wadsworth, 2005.

 

Bertens, Hans. Literary Theory, the Basics. London: Routledge, 2001.

 

Bressler, Charles E. Literary Criticism. Fourth Edition. New Jersy: Pearson Prentice Hall, 2007.

 

Cuddon A. J.  The Penguin Dictionary of Literary Terms and Theory. London: Penguin Books, 1999.

 

Daiches, David. Critical Approaches to Literature. Second edition. New York: Longman Inc., 1981.

 

Green, Keith. Critical Theory and Practice: A Course Book. London: Routledge, 1996.

 

Guerin L. Wilfred. A Handbook of Critical Approaches to Literature. New York: Harper and Row, 1978.

 

Hawthorn, Jeremy. A Glossary of Contemporary Literary Theory. New York: Chapell and Hall Inc., 1994.

 

Lodge, David. Modern Criticism and Theory, a Reader. New York: Pearson Education Inc., 2000.

 

Wolfreys, Julian. Literary Theories: A Reader and Guide. New York: New York University Press, 1999.